نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق لطفا نظر بدین...عکس اسماعیل یکا

 
یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت ... !
دوســـت داری ، همـــدرد نداری ..
خانـــواده داری ، حمــــایت نداری ..
عشــق داری ، تکـــیه گاه نداری ...
مثل همیشه ؛
هــمه چی داری و هــیچی نداری
     

 
‎___گفتـه بـودم اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم !!____

یه دختر و پسر که روزی همدیگر را با تمام وجود دست داشتن ، بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ... دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ..!
پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود ...
پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه ، کاغذ را به دختر داد ..
دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه ..
دختر قبل از این که نامه ی پسر را بخواند ، به اون گفت :دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پیدا شده که بهتر از اونه ..!

پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد............
در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مــُـرد ..
دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!
وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود : " اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم "

 

باز هم نرم و آهسته از متن تاریکی ها می گذرم

و پشت همان هزار پیچ همیشگی برای آسمان ،

شمعی روشن می کنم

و به جای همه شمع ها از پروانه های سوخته ، عذر می خواهم.

بغض را به پاس الفت دیرینه ، می گذارم بماند دیرتر از همه برود

اما حرف من ، چون کاغذ مچاله ای در باد می دود

نمی دانم کجای این بی کجایی پر شتاب آرام می گیرد .

باید بروم

باید دست های بی روز و بی عشقم را از این همه تلاطم رها کنم

تا دورترین جاده های بی شب و بی تمام ، ماه را بیدار کنم.

باید بروم ...... 

 

می شه بارون شد و صحرا رو عاشق کرد


می شه آفتاب شد و فردا رو عاشق کرد


تو شبایی که دریا رنگ غم داره


می شه ماهی شد و شبا رو عاشق کرد


می شه ماهی شد و دریا رو عاشق کرد

  چرا حس می کنم هستی کنارم؟ 


چرا این رفتن و باور ندارم؟


چرا گم میکنم روز و شبامو؟


چرا حس میکنم داری هوامو؟



چرا هستی میون خواب و رویام؟

 
چرا پر میشه تو حرم نفس هام؟



دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم 


میخوای بری تو رو به این ترانه می سپارم


ولی نـــــــــــرو


نرو بمون


نرو که جز تو چاره ای به جز خودت ندارم


نرو بمون


نرو بمون کنارم



آخه ترانه هام همش بهونتو می گیرن 


اگه بری همه کهنه میشن بی تو می میرن


اگه بری چشامو پشت جاده جا میذارم


اگه بری خوده بارون میشم برات می بارم



دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم 


میخوای بری تو رو به این ترانه می سپارم


ولی نـــــــــــرو


نرو بمون


نرو که جز تو چاره ای به جز خودت ندارم

 

 

 

 

چرادلتنگی های این دنیاهمش ماله منه وهمیشه گریه روچشمای منه

دنیارومن کلیدکرده ولمم نمیکنه

 دنیافقط سه روزه 

اومدن 

بودن 

رفتن 

من نخواستم که بیام ولی میخوام بمونم به خاطرتووقتیم که توبری منم

 

میرم

 

عاشقی اهل گورستان

  سکوتم را به باران هدیه کردم // تمام زندگی را گریه کردم // نبودی در

فراق شانه هایت // به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

 

 گوش به زنگتم چشام به در خیره /   به انتظارم تا بیای نگو به من دیره

که من دیگه طاقت ندارم / آخه به دوری تو یه نفر عادت ندارم

منو ببخش اگه به تو شک می کردم / اگه زنگ می زدی گوشی رو روت قطع می کردم

اگه خواسته هاتو نشنیده رد می کردم /  یا از عشق کس دیگه تب می کردم

همیشه حق با تو بودو اینو تازه فهمیدم / که این منم که الکی به تو فاز بد می دم و

حق می دم که ازم بدت بیاد و بخوای نپلکم دور و ورت زیاد

ولی بدون که بی تو داغون داغونم  / با تو زندگیم ایده آله آروم آرومم  

نباشی حتما باید یه قرصی چیزی باشه / تا شبها بتونم خودمو با اون بخوابونم

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / اگه منو نمی خوای نداره هیچ عیبی

ولی اینو بدون عزیزم / من هنوزم / دوست دارم خیلی

اینو می دونم که خیلی گله داری ازم / داری خاطرات گریه داری ازم و

هرکاری بکنم و هر چقدر هم بهت من محبت بکنم هی بنالی ازم

می دونم نداری ازم دل خوشی / دل من تنگه برا تو دل تو چی؟

برام می تپه برام تنگ میشه؟ /  یا دوست داری دلم بیشتر از این تنبیه شه؟

اگه که نه یالا بگو پس کوشی؟ چرا یه میس کال هم ندارم از گوشیت؟

چرا اصلا به من هیچ حسی نداری؟ /  چرا سعی نمیکنی ازم حرصی در آری؟

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / بدون مثل تو نیستم و می خوامت خیلی

اگه منو نمی خوای نداره عیبی / نه من مثل تو نیستم چرا بی میلی

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / اگه منو نمی خوای نداره عیبی

ولی اینو بدون عزیزم / من هنوزم / دوست دارم خیلی

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / اگه منو نمی خوای نداره عیبی

ولی اینو بدون عزیزم / من هنوزم / دوست دارم خیلی

 

چته؟ چقدر فاصله میگیری؟ چرا با من یه فاز تازه نمیگیری؟

چرا وقتی می بینی پشیمونم منو نمی بخشی یکم ساده نمی گیری؟

یادته؟ همیشه چه تو دعوا و آشتی تو سخت ترین شرایط هام هوامو داشتی

منو دور نمیزدی سرم غر نمیزدی / با این که لیاقت از من بهترها رو داشتی

حالا تو نیستی بدم به کی تکیه؟ با کی درمیون بذارم یکی یکی

مشکلاتی که دارمو بی تو حل نمیشه؟ / بی تو مشکلاتم بیشتره و کم نمیشه

پس بیا بگو منو می بخشی / چرا فکر می کنی تو دلخوشیم بی نقشی؟

وقتی می دونی چقدر بی تو  روحیه ام خرابه / دیگه دلم طاقت یه لحظه دوریتم نداره

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / اگه منو نمی خوای نداره عیبی

ولی اینو بدون عزیزم / من هنوزم / دوست دارم خیلی

اگه دیگه نداری روم هیچ میلی / اگه منو نمی خوای نداره عیبی

ولی اینو بدون عزیزم / من هنوزم / دوست دارم خیلی

 

عاشقی اهل گورستان

نرو خیال نکن بدون تو دووم میارم

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 15:8 | |







درمورد عشق و عكساي خواننده تركيه اي اسماعيل يكا و.........

 
چهار شنبه 12 بهمن 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
چهار شنبه 12 بهمن 1390
 
 
 
,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
:: 15:2

 

 

 

 

 

 

کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق من
کاش در کنارم بودی و مرا آرام میکردی
در این لحظه  به یک نگاهت نیز قانعم ،عزیزم
حتی همان یک لحظه نگاه مهربانت نیز مرا آرام میکند.
ای تنها همدم لحظه های زندگی ام ، در این لحظه بدجور به وجودت نیاز دارم،
حالا که دلم گرفته کسی را جز تو ندارم ، که مرا آرام کند ،
مرا  از این حال و هوای پر از غم رها کند.
در این لحظه که دلم گرفته ، بشنو درد دلهایم را عشق من ،
تویی که تنها امید منی ، تویی که تنها همدم لحظه های تنهایی منی
بیا  در کنارم ،
خیلی بی قرارم،
میدانی در این لحظه چه آرزویی دارم؟
سر بگذارم بر روی شانه هایت و…
شانه های خیست ، دل آرامم ، نمیخواهم زمان بگذرد ،
نمیخواهم لحظه ای حتی دور از تو باشم
سر میگذارم بر روی سینه ات ، گوش میکنم به صدای تپش قلبت ،
تا بیش از اینکه آرامم، آرام شوم، در گرمای آغوش مهربانت گرفتار شوم
در این لحظه هیچ چیز جز آغوش تو و یک سکوت عاشقانه نمیخواهم…

 

نظرات (2)
 
 
چهار شنبه 12 بهمن 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

 

 

 

 

 

برایت از احساسم مینویسم، بخوان
برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان
من که برایت مانده ام ، تو نیز همیشه برایم بمان
من که خیلی بی وفایی دیده ام ، تو دیگر بی وفا نباش
حس کن مرا ، ببین که چه احساس عاشقانه ای به تو دارم
من که جز تو کسی را ندارم ، من که جز تو کسی را دوست ندارم
تو را از جنس خودم میدانم ، بدان که همیشه با

تو وفادار میمانم
ارزش تو را بالاتر از عشق میدانم ، من که همیشه از دلتنگی تو گریانم
برایت از احساسم مینویسم ، با احساستر از همیشه بخوان
برایت از عشق سخن میگویم ، عاشقانه تر از گذشته گوش کن
ببین حال مرا ، این قلب مجنون مرا ، ببین که من در روزهای تنهایی اینگونه نبودم ،
آنگاه که تو را دیدم بیمار شدم ، از درد عشق شکسته شدم
حالا دوای این دردهایم تویی ، همدم و همزبان دل تنهایم تویی
بگو از عشق برایم ، میخواهم بشنوم صدای مهربانت را ،
بگو از عشق برایم ، میخواهم آرام کنی دل پر از گناهم را
این همان نواست ، این همان صدای آشناست
همان صدایی که با آن به اوج عشق میرسم.

 

نظرات (0)
 
 
چهار شنبه 12 بهمن 1390
 
ستاره ای هستی همیشه درخشان ،
جایگاه تو بالاتر از آسمان ،
قسم به عشق پاکمان ،
عاشقت میمانم تا پای جان.
نظرات (0)
 
تو شکوفه ای در کویر دلم هستی
تنها یار و همدم و زندگی ام هستی،
چه بخواهی ، چه نخواهی تا ابد در قلب من هستی.
دوستت دارم ، به خدا تنها تو را دارم ،
عاشق توام ، دیوانه آن نگاه پر مهر توام.
تو برایم بهترین هستی ، دنیا را نمیخواهم ، تو زندگی من هستی
بیا در آغوشم ، بگذار تو را ببوسم ، میخواهم در گرمی آغوشت بسوزم.
به من نگاه کن ، بگذار تا میتوانم تو را ببینم ، آنقدر ببینم تا از شوق دیدنت بمیرم.
بگذار دستانت را بگیرم ، تا آرام بگیرم از اینکه تو عشقمی و من عاشقترینم.
تو مال منی عزیزم ، این رویا نیست ای بهترینم ،
این را به خاطر بسپار که تا ابد در قلب منی نازنینم.
این فریادیست از سوی قلب من، دوستت دارم عشق من ،
این احساسیت از سوی قلب من ، همیشه بدان که تا ابد نه من بی تو هستم نه تو بی من!
 
چهار شنبه 12 بهمن 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
:: 15:26

وقتی که در قلبم نشستی ، وقتی که با من عهد عشق را بستی آسمان قلبم با حضورت رنگ دلنشین آبی را به خود گرفت.
تو مثل هیچکس نیستی ، تو در آسمان قلبم تک ستاره ای هستی که تنها برای من میدرخشی ، تو بی نظیری ، میدانم که هیچگاه بی وفایی در مرامت نیست.
هوای قلبم با حضور تو دلنشین است ، تو بهار عشق را با خود به قلبم آوردی ، زندگی ام بی حضور تو خزانیست بی رنگ و رو.
حالا که در قلبم نشستی ، باور کن که همه ی زندگی ام هستی ، نیستم دیگر در این دنیا آن لحظه که تو دیگر برای من نیستی.
تو را لایق عشق میدانم و عاشق تو بودن را افتخاری برای قلبم.
مثل تو برای من هیچکس نیست و هیچکس لایق این قلب پر احساس من نیست.
همسفرم دستانم را بگیر که این عشق جاودانگیست ،با من بمان که این سفر بی پایان
همیشگیست .
مهر و محبت را در جاده های زندگی جا نگذار، هیچگاه بر روی قلبم که با تو وفادار خواهد ماند پا نگذار ودر آخر کلمه ی دوستت دارم تا نگذار .
وقتی که در قلبم نشستی ، وقتی که عهد عشق را با من بستی ، با عشق عهد بستم که قلبم همیشه وفادار بماند.

08253932804227122841 دانلود جدیدترین آهنگ علی عبدالمالکی به نام بازم دلم گرفته55363355295669275302 عکس های کنسرت علی عبدالمالکی در سالن میلاد تهراندانلود ویدیو عیادت اسماعیل یکا از طرفدار کوچولوی بیمارعکس زیبای اسماعیل یکا درismail yk - arim balim petegim  عکس   دانلود عکس های کنسرت علی عبدالمالکی

نظرات (0) 
 
چهار شنبه 12 بهمن 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:35 | |







درمورد عشق وعکس اسماعیل یکا وعلی عبدالمالکی

 

 

 

 

عکسهای زیبای ismail yk

 

ismail yk- guzel resim

 

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.

 

 

عکسهای زیبای ismail yk

 

ismail yk- guzel resim 

 

 

عکسهای زیبای ismail yk

 

ismail yk- guzel resim

 

 


میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت.

 

 
 
 
 

 

قدم زنان ، نفس نفس در پی توام
با هر نفس به عشق تو زنده ام
تو را می سپارم به قلبم ،حالا تو هستی و یک مجنون
مجنونی که هیچگاه از عشقت خسته نمی شود.
با آن چشمهای زیبایت مرا ببین ، ببین که چه بچگانه به آن چشمهایت خیره میشوم.
وقتی در کنارمی قلبم تند تند میتپد ، دستت را بر روی قلبم بگذار و حس کن که چه عاشقانه برای تو میتپد.
بشنو صدای نفسهایم را که با هر نفس میگویم دوستت دارم عزیزم.
بگذار با عشق تو زندگی کنم ، بگذار در کنار تو با آرامش عاشق بمانم .
مرا در دام تنهایی نینداز ، به خدا دیگر طاقت یک لحظه دوری تو را ندارم.
قدم زنان ، نفس نفس به دنبال تو می آیم .
من که احساس خستگی نمیکنم تا آخر دنیا با تو می مانم.
بگذار دستانت را بفشارم ، آن  دستهای گرمت را از من جدا نکن.
مرا ببین ، عاشقتر از من کسی نیست ! کسی نیست که با تو و پا به پای تو در جاده های زندگی تا آخرین نفس همسفرت بماند .
بگذار همیشه با تو باشم ، یک لحظه نیز از تو دور نباشم.
نمیخواهم از با تو بودن خاطره تلخ به جا بماند ، نمیخواهم به یاد تو باشم ، آرزو دارم همیشه در کنار تو باشم .
من که همیشه به یاد توام ، لحظه به لحظه در آرزوی دیدن توام
من که دوری تو را تحمل میکنم ، قلبم نا آرامم را به خاطر تو آرام میکنم.
این لحظه های عاشقی برای ما پایانی نخواهد داشت .
با تو باشم ، یا بدون تو من یک عاشقم ! عاشق تو ، عاشق آن قلب مهربان تو.
زندگی ام ، قلبم ، عشقم تا ابد به نام تو خواهد بود عزیزم .

 

 
 
 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها
مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است
مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده
منم یک بی قرار ، چشم انتظار …. هنوز طاقتم به سر نرسیده.
منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست
اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم.
منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را.
هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است .
اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود.
اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم .
منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها.
عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده.
هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود.
منم یک عاشق … عاشقی دلشکسته و بی پناه.
منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان.
اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود …اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.
گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم.
منم یک عاشق  بی قرار ،  بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.

 

 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
:: 16:16 :: نويسنده :

 

آسمان ابری ، هوای بارانی ، دلم تنگ است برای لحظه ی بی قراری.
بی قرار در کنار تو در زیر باران قدم زدن ، بی قرار لحظه های عاشقی.
این هوا ، هوای عاشقیست ، باران بهانه ی همیشگیست.
بهانه ای برای به اوج احساسات رسیدن ، بهانه ای برای با تو به آسمانها پریدن.
پرواز در این هوای بارانی ، خیس خیسم از اشکهای آسمان ، میرسم به جایی که تو هستی و جشن باران.
رقص برگهای درختان در میان نم نم باران ، من و تو تنهای تنها در خیابان.
صحنه ی لحظه ی دیدار ، در میان نم نم باران ، این حال و هوای عاشقیست، این لحظه بیادماندنیست.
دلم تنگ است برای لحظه های بارانی ، نمیخواهم فرا رسد روزهای آفتابی ، من عاشقم ، عاشق این آسمان ابری ، نمیخواهم پایان یابد این لحظه رویایی.
ببار ای باران مهربانم ، قدم میزنم در زیر قطره هایت با یارم ، مینویسم شعری در وصف تو و دلدارم.

 

این هوا ، هوای عاشقیست ، باران بهانه ی همیشگیست.
بهانه ای برای به اوج احساسات رسیدن ، بهانه ای برای با تو به آسمانها پریدن.
پرواز در این هوای بارانی ، خیس خیسم از اشکهای آسمان ، میرسم به جایی که تو هستی و جشن باران.
رقص برگهای درختان در میان نم نم باران ، من و تو تنهای تنها در خیابان.
صحنه ی لحظه ی دیدار ، در میان نم نم باران ، این حال و هوای عاشقیست، این لحظه بیادماندنیست.
دلم تنگ است برای لحظه های بارانی ، نمیخواهم فرا رسد روزهای آفتابی ، من عاشقم ، عاشق این آسمان ابری ، نمیخواهم پایان یابد این لحظه رویایی.
ببار ای باران مهربانم ، قدم میزنم در زیر قطره هایت با یارم ، مینویسم شعری در وصف تو و دلدارم.

 
 
 
 

 

بمان در این قلب بی طاقت و نرو.
بمان در این قلبی که مدتهاست در جستجوی عشقی مانند تو بوده.
نرو ، و این قلب مرا دوباره نشکن.
تو را به آن خدایی که می پرستی مرا تنها نگذار و قلب مرا در به در این دنیای بی محبت نکن.
اگر راضی به این همه اشک هایی که برایت ریختم نیستی ، دوباره برایت اشک می ریزم ، اشکهایم بی ارزش است به خاطر تو جانم را فدایت میکنم، تنها تو را به آن خدایی که می پرستی نرو و مرا تنها نگذار عزیزم.
این قلبی که عاشق تو است را تنها نگذار و قلب مهربانت را به کسی جز من نسپار.
دلم میخواهد ، آن قلب مهربانت تنها برای من باشد ، برای منی که تنها کسی هستم که اینهمه از ته دل تو را دوست می دارد.
کسی که شب و روز به یاد تو است و از یاد تو لحظه ای نیز خواب به آن چشمهای خیس و خسته اش نمی آید.
کسی که از یاد تو و فکر تو بیرون نمی رود و تمام لحظه ها نام مقدس تو را در زیر لبانش زمزمه میکند! نمی توانم فراموشت کنم ای تو که مرا عاشق خودت کردی.
نمی توانم فراموشت کنم ، با اینکه می دانم روزی فراموش می شوم.
بمان و از کنار من نرو ای عشق ، ای کسی که جانی دوباره به من دادی و زندگی دوباره به من بخشیدی و مرا دیوانه آن قلب مهربانت کردی.
چگونه می توانم شیرینی آن بوسه هایت را ، گرمی آن آغوش مهربانت را ، لطافت آن دستان عاشقت را از یاد ببرم! چگونه می توانم آن لحظه ای که در آن عهد بستیم که تا آخرین لحظه نفسهایمان در کنار هم باشیم فراموش کنم!چگونه می توانم ان لحظه ای را فراموش کنم که سرت را بر روی شانه های من گذاشته بودی و درد دلهای عاشقانه را برای من میگفتی و من نیز بر لبانت بوسه میزدم و میگفتم خیلی دوستت دارم عزیزم؟ چگونه فراموشت کنم تو را.
نرو از کنار من ای عشق ، با من بمان تا آخرین نفس ، تا به همگان ثابت کنیم معنای واقعی عشق چیست.به خاکت می افتم ، التماست میکنم ، اگر میخوای جانم نیز فدایت میکنم ، تنها تو را به آن خدایی که میپرستی نرو ! قلبت را به من بده تا برای همیشه نزد خود نگه دارم و با خون عاشقی و عطر نفسهایم آن را زنده نگه دارم عزیزم.

 

 
 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
::

 

بمان در این قلب بی طاقت و نرو.
بمان در این قلبی که مدتهاست در جستجوی عشقی مانند تو بوده.
نرو ، و این قلب مرا دوباره نشکن.
تو را به آن خدایی که می پرستی مرا تنها نگذار و قلب مرا در به در این دنیای بی محبت نکن.
اگر راضی به این همه اشک هایی که برایت ریختم نیستی ، دوباره برایت اشک می ریزم ، اشکهایم بی ارزش است به خاطر تو جانم را فدایت میکنم، تنها تو را به آن خدایی که می پرستی نرو و مرا تنها نگذار عزیزم.
این قلبی که عاشق تو است را تنها نگذار و قلب مهربانت را به کسی جز من نسپار.
دلم میخواهد ، آن قلب مهربانت تنها برای من باشد ، برای منی که تنها کسی هستم که اینهمه از ته دل تو را دوست می دارد.
کسی که شب و روز به یاد تو است و از یاد تو لحظه ای نیز خواب به آن چشمهای خیس و خسته اش نمی آید.
کسی که از یاد تو و فکر تو بیرون نمی رود و تمام لحظه ها نام مقدس تو را در زیر لبانش زمزمه میکند! نمی توانم فراموشت کنم ای تو که مرا عاشق خودت کردی.
نمی توانم فراموشت کنم ، با اینکه می دانم روزی فراموش می شوم.
بمان و از کنار من نرو ای عشق ، ای کسی که جانی دوباره به من دادی و زندگی دوباره به من بخشیدی و مرا دیوانه آن قلب مهربانت کردی.
چگونه می توانم شیرینی آن بوسه هایت را ، گرمی آن آغوش مهربانت را ، لطافت آن دستان عاشقت را از یاد ببرم! چگونه می توانم آن لحظه ای که در آن عهد بستیم که تا آخرین لحظه نفسهایمان در کنار هم باشیم فراموش کنم!چگونه می توانم ان لحظه ای را فراموش کنم که سرت را بر روی شانه های من گذاشته بودی و درد دلهای عاشقانه را برای من میگفتی و من نیز بر لبانت بوسه میزدم و میگفتم خیلی دوستت دارم عزیزم؟ چگونه فراموشت کنم تو را.
نرو از کنار من ای عشق ، با من بمان تا آخرین نفس ، تا به همگان ثابت کنیم معنای واقعی عشق چیست.به خاکت می افتم ، التماست میکنم ، اگر میخوای جانم نیز فدایت میکنم ، تنها تو را به آن خدایی که میپرستی نرو ! قلبت را به من بده تا برای همیشه نزد خود نگه دارم و با خون عاشقی و عطر نفسهایم آن را زنده نگه دارم عزیزم.

 

 
 
 

 

دلم دردش را می گویم و قلم زندگی درد دلم را در این دفتر عشق می نویسد.
دلم درد هایش را می گوید ، چشمهایم می گرید و تو نیز میخوانی دردهایی را
که با چشمهای گریان نوشته ام.
بخوان درد این دل خسته و عاشقم … بخوان و بدان که من دیوانه ام.
دیوانه تو ، قلب مهربانت و آن چهره ماهت.
عاشقانه آن چه که برایت با احساسی پاک نوشته ام بخوان و این دل عاشق مرا
درک کن.
قطره قطره اشکهایم را در کلماتی که دیوانه وار در کنار هم قرار داده ام و از آنها جمله ای برای تو ساخته ام را ببین ! حالا فهمیدی که چقدر دوستت دارم !
بخوان هر آنچه که از تو گفته ام و نوشته ام
بخوان و با من بمان، عاشقتر از همیشه بمان
تو گرفتار یک قلب دیوانه شده ای ، دیوانه ای که لحظه به لحظه به یاد تو هست و با
یاد تو این لحظات لعنتی زندگی را می گذراند.
دیوانه ای که شب و روز قلمی در دست دارد و از عشق تو می نویسد.
دلم دردش را می گوید ، تو میخوانی و با خواندن آنچه که از عشق گفته ام اشک
می ریزی.
بخوان درد این دل دیوانه را و ببین که چقدر تو را دوست دارم عزیزم.

 

 
 
 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کابوس است.
هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است.
عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم.
 و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم.
با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون هم بازی ام
 تا آخر با من می ماند و مرا دوست میدارد.
با اینکه عشق زودگذر است اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم چونکه میدانم. 
زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد.
صادق باش ای عاشق جاودانه ام ، لایق باش ، لایق این دل عاشق و پر از درد من باش.
میدانم که تو لایقی و میدانم که صداقت دل تو آنقدرها است .
که دل پر از دروغ مرا شرمنده آن پاکی خودش کند.
بمان با من گرچه این قلب من ارزش آن قلب آسمانی تو را ندارد.
بمان ، چون من تو را دوست میدارم ، بیشتر از آنچه که تصور میکنی
 و بیشتر از آنچه که در قصه ها میخوانی.
ای عزیز این دل خسته و سوخته من ، تو بیشتر از هر عزیزی در این دل برای
 من عزیزتری و بیشتر از هر کسی برای این دل مقدس تر و دوست داشتنی تری.
ای عشق من ساده نباش ، به حرفهای آنانکه عشق برایشان پوچ است بی توجه باش
 و تو خودت با قلب من سازگار باش.
هنوز هم عاشقم ، عاشق می مانم و خواهم ماند.
میگویند عشق بی معناست ، و عشقی در این زمانه وجود ندارد.
ولی من هنوز هم عاشقم.
بگذار بگویند دیوانه ام ، وقتی  یک قلب پاک و مهربان را دوست میدارم و آن
 قلب نیز مرا دوست میدارد آنگاه وقتی همه با حسرت به من و او نگاه می اندازند
 دیوانه میشوند، حالا دیوانه کیست؟ دیوانه آن کسی است که از نگاه
 با حسرت ، به یک عشق آتشین مجنون شده است.
آری من هنوز هم عاشقم.

 

 

صفحه


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:32 | |







درمورد عشق وعکس اسماعیل یکا

رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی
شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،
که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم…
تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ، آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم.
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است…
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است…

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو…
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار…
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری …
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم…
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند…
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند…
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….

 

زنده داری را دوست دارم
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را  نیز دوست دارم….
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم….
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم….
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم…
بی مهری هایت به حساب دلم ، اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم….

 

 

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت.

 

 

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:29 | |







درمورد عشق وعکس اسماعیل یکا

مسافر خسته
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
:

آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام. من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ، کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است. آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم…. شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت. من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من.. آهای سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم،  در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ،  با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم! رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه… آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برایت خواندم….

 

 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم!
همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو
تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت…
بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم
بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن
بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ، دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را….
درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ….
تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد
به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن….
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

 


[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:27 | |







درمورد عشق وعکس اسماعیل یکا

 
چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد
زیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد
دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ، همه زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق میشود
و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو  است…
و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیند
آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو مینگرد ، همه جا را سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود
صدای دلنشین تو در لحظه شکفتنت ، عطر حضورت فرا گرفته همه زمین را…
تو یک رویایی که حقیقت داشتنت معرکه است ، داشتن یکی مثل تو معجزه است ،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از اینکه مال منی…
جز این احساسات چیزی در دلم نمانده ، این هدیه تا آخر عمرم در دلم مانده که دوستت دارم و قلبت این شعر عاشقانه را تا آخرش خوانده ….
شعری با عطر احساست ، به لطافت دستانت، به زیبایی چشمانت ، هدیه من به تو در روز میلادت
تویی قطره بارانم که گلستان کرده ای باغ وجودم را و امروز یک روز مقدس است که مدتها به انتظار آمدنش نشستم …
عشق من منتظرم بیایی تا عاشقانه تو را در آغوش بگیرم و بفشارم تو را ، تا بگویم خیلی دوستت دارم و بگیرم دستانت را ، تا بگویم تا ابد مال منی و ببوسم لبهایت را ، تا احساسم را به تو هدیه دهم و تبریک بگویم روز تولدت را…. تولدت مبارک عشق من….

 

 

 

 

بی قراری های دل من
تویی تمام هستی من
بسته است وجودت به زندگی من
حال و هوای عجیب من ، من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من.
قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ، بی خیال آنها ، از امروز است ، روز نفس کشیدنم.
نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تو
لبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو…
اشکهای من ، تو دور از منی و من در بستر غم
حرفی بزن به من ، اسم مرا صدا کن عشق من
صدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل من
میترسم از فردایی که نیستی در کنار من
دست خودم نیست ، این کاووسی است که می آید به خواب هر شب من
بگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای هم
گفته بودی که مرا دوست داری عزیز من
گفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق من
گفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،
نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالم
نمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،
یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانم
من که چشمهایم را بسته ام ،  تنها تو را میبینم
اینبار هم حرف دلم را گوش میکنم و
عاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم!
دلتنگی های من ، بی قراری های دل من ،
تویی تمام وجود من ، خودت را رها کن در آغوش من…
نظرات (0)
 

 


[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:26 | |







درمورد عشقع

 

در این راه نفسگیر زندگی سختیها دیدم ، دردها کشیدم ، تلخی ها چشیدم.
هر که آمد در قلبم آن را شکست و رفت.
هر که آمد مرا بازیچه خودش قرار داد و بعد مرا دور انداخت.
برای همه بازیچه ای بیش نبودم ، یک بازیچه که روزی کهنه میشود  و بعد از یاد میرود.
یک عمر بازیچه بودم و عمری دیگر تنهای تنها .
تو آمدی و پا به خانه قلبم گذاشتی.
گرچه این خانه دگر ویرانه بود اما تو در این ویرانه جا خوش کردی.
میترسیدم که تو را در این ویرانه جا دهم اما تو مرا اسیر خودت کردی .
با ما وفادار باش ، ما یک دلشکسته ایم و دیگر طاقت بی وفایی نداریم .
دیگر طاقت نداریم کسی ما را به بازی بگیرد و بعد رها کند.
اگر آمدی ، عاشقانه بیا که جای تو همینجاست.
بیا و با ما مهربان باش ، من و قلبم برای همیشه با تو مهربانیم.
سر به سر قلبم نگذار که حوصله بی محبتی ها را ندارد.
دلم نمیخواهد آن روز بیاید و تو نباشی ، نگاه به قلبم کنم و شکسته باشد.
دلم نمیخواهد ببینم چشمانم پر از اشک باشد ، غم در قلبم جای تو را گرفته باشد.
نیاید آن روز که جای تو را تنهایی پر کرده باشد و سکوتش قلبم را بی روح کرده باشد.

بگذار با آرامش عاشق بمانم نه اینکه در شهر عشق تنها بمانم. آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود….
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش.
نیاد آن روز که دلشکسته باشم ، در شهرعشق آواره و درمانده باشم.
ما دیگر طاقت بی وفایی را نداریم ، طاقت شکستن و آوارگی را نداریم.
بگذار از اینکه قلبم را با اطمینان به تو دادم آسوده باشم، نه اینکه راه نفسگیر  عاشقی را بپیمایم و آخر سر بیهوده باشد.
این قلب من بی طاقت است ، عشق من نسبت به تو بی نهایت است.
گرچه این قلب خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را درون خودش دارد اما نیاید آن روز که از تو سرد شود ، به تو بگوید راه من جداست و با تو بیگانه شود.
بیا و با ما از ته دل یار باش ، با صداقت و یکرنگی عاشق ما باش


[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:23 | |







عكس عاشقانه و....................................................................

 

 

عکسهای زیبای ismail yk

 

ismail yk- guzel resim

 

ismail yk best pic

 

عکسهای زیبای ismail yk

 

ismail yk- guzel resim

 

ismail yk best pic





 


[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:21 | |







درمورد عشق

 
 

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!

 

,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

از موقعی که خودمو شناختم همیشه تنها بودم آدمای زیادی دورو برم بودن و هستند اما همشون

 

رهگذر..

 

همیشه تنها.... تنهای تنها..

چقدر سخته همیشه تنها گریه کنی حتی تنها بخندی , هیچ کسو نداشته باشی باهاش حرف بزنی

باهات همراه باشه.. هر کسی یه سر نوشتی داره اینم سرنوشت منه ( تنها بودن )

هیچ کس نیست دلداریم بده که غصه نخور همه چی درست میشه , همیشه خودم باید خودمو دلداری

بدم خودم اشکامو پاک کنم..

                               

                                آنقدر تنهایم که اگر تنهایی هم تنهایم بگذارد دیگر تنهای تنها می شوم

 

خودم با خودم حرف می زنم به دلم میگم غصه نخور , بهونه نگیر , سخت نگیر اون بالا خدا هست داره

تورو می بینه یه روز کمکت می کنه یه روز بهت نگاه می کنه دستتو می گیره. اما بازم هیچ اتفاقی نمیفته

خدا از خودش هیچ اثری بهم نشون نمیده.. نمیدونم شاید هنوز وقتش نرسیده شاید هنوز باید در

انتظار باشم تو بهار جوونی خزون شدم... به قول جهان خدا بیامرز که میخونه.. ( ای دل دیگه بالو پر نداری /

داری پیر مشیو خبر نداری ) واقعا که زیبا خونده...

شاید آن روز که "سهراب" نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبر از دل پر درد گل یاس نداشت باید

اینگونه نوشت هر گلی هستی چه شقایق چه گل پیچکو یاس زندگی اجبار است..

تنها چیزی که می تونم بگم اینه که چه بخوام چه نخوام باید بسوزم و بسازم.. 

 

                             زندگی کردن من مردن تدریجی بود / آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

به امید روزی که خدا دلش به رحم بیاد و برام کاری کنه..

 

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 21:6 | |







درمورد عشق

 

چرا نگاه هایت انقدر غمگین است؟

 

چرا لبخندهایت انقدر تلخ و بی رنگ است؟

 

اما افسوس که هیچکس نبود...

 

همیشه من بودم و من و تنهایی...پر از خاطره

 

 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

یاد گرفتم که عشق با همه عظمتش دو سه ماهی بیشتر زنده نیست

 

 

یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچوقت بهم نمیرسن

 

یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست

 

و یاد گرفتم که...

 

هر چه عاشقتری تنها تری

نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برارم

 

 

در ارزوی تو باشم به گفتگوی تو باشم...

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

سپاسگذار عشقی که سند شش دانگ عرصه و عیان قلبش را در دفتر

 

 خانه عشاق به نامم زد

زیرا...

میدانست که عشق زیاد حسادت می اورد

اما نمیداند

شاید نمیداند که چقدر مغرورم

شاید هم هیچوقت به او نگویم که به جز حضور همیشگی اش هیچ چیز

این دنیا مرا راضی نمیکند

شش دانگ وجودت را میخواهم....

اما چه کنم در قاموس من هم نیست شکستن دلهایی که اطراف تو در

پروازند

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

دنیا انقدر کوچک نیست که در ان اسیر و گرفتار شوی

لذت ها و حلاوت هایی هست که تا نچشی طعم واقعی حیات را نمیابی

سقف اسمان انقدر کوتاه نیست که تو زیر بار مشکلات ان خرد شوی

ندیدنی هایی هست که باید دید تا حسرت به دل به گل ننشینی

میبینی سینه ات چه تنگ است و قلبت چقدر گرفته؟

شاید او هم هوایی شده....

شاید او هم دلتنگ خداست....

شاید او هم ازین همه تکرار مکررات خسته شده؟

اینهمه را تجربه کردی نمیخواهی یک بار هم راه خدارا تجربه کنی؟

یعنی به یکبار امتحان نمی ارزد؟

نمیخواهی ندای پروردگارت را بشنوی که چه مهربان صدایت میکند..........

ای بنده من سالها نظر گاه خلایق را که ظاهر توست پاک ساختی

ایا شده ساعتی نیز نظرگاه مرا که قلب توست پاک سازی؟

بهر المعرف

 
 

 
 

 

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هست

و یک عالم حرف

کاش کسی جایی منتظرم بود....

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 
 

 

مطمعن باش برو

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست....

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 
 

شیشه میشکند و زندگی میگذرد

 

نوروز می اید تا بما بگوید تنها محبت است که ماندنیست

پس دوستت دارم چه شیشه ای باشم چه اسیر سرنوشت...

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 
 

امشب دو چشم پنجره بی خواب بوده

 

مهمان این خانه فقط مهتاب بوده

با من بمان تا این دو راهی سپید

ماهی قرمز مرده تنگ بی اب بوده

نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

 

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم بر بلندای ان قرار داشت.

یک روز زلزله ای کوه را به لرزه دراورد و باعث شد یکی از تخم ها از دامنه کوه به زمین بیوفتد

بر حسب اتفاق ان تخم به مزرعه ای رسید که مملو از مرغ و خروس بود.

مرغ و خروسها میدانستند که باید از ان تخم مراقبت کنند و بلاخره هم مرغ سالخورده ای داوطلب شد که روی ان بنشیند و انرا گرم نگه دارد تا جوجه به دنبا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب ازان بیرون امد.

جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها رشد کرد و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.

او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد میزد که تو بیش ازین هستی.

تا اینکه یکروز که داشت در مزرعه بازی میکرد متوجه چند عقاب شد که در اسمان اوج میگرفتند عقاب اهی کشید و گفت:کاش من هم میتوانستم مثل انها اوج بگیرم.

مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو یک خروسی و یک خروس هرگز نمیتواند اوج بگیرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعیش در اسمان خیره شده بود و در ارزوی اوج گرفتن بسر میبرد.

اما هر وقت که عقاب از رویایش سخن میگفت به او میگفتند که رویای تو حقیقی نیست و عقاب هم کم کم باور کرد.

بعد ار مدتی او دیگر به اسمان و اوج فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی از دنیا رفت....

تو همانی که می اندیشی.هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروس های اطرافت فکر نکن

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 
 

 

 

 

 

همیشه وقتی کسی ازم سوال میکرد چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم ولی وقتی تو ازم سوال کردی چند تا دوسم داری؟گفتم یکی میدونی چرا؟

 

چون قویترین و بزرگترین عددیه که میشناسم

دقت کردی که قشنگترین و عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکین؟

ماه یکیه خورشید یکیه زمین یکیه خدا یکیه....تو هم یکی هستی وسعت عشق من به توام یکیه

اینو بدون از الان تا همیشه یکی دوستت دارم

نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 
 

با تو بوده ام همیشه و همه جا

 

با تو نفس کشیده ام

با چشمان تو دیده ام

مرا از تو گریزی نیست چنان که جسم از روح و زمین را از اسمان و درخت را از افتاب

تو دلیل حیات من بوده و هستی

و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام علت بودن من تو هستی

جواب من به اغاز و اتمام زندگی این است

 

همیشه با تو


  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

گاهی اوقات احساس میکنم که تنها هستم و می اندیشم که اگر به تو رو نمی اوردم....

چه میکردم؟تو همه زندگی من هستی و حتی از زندگی....

عشقم را قبول کن فصلها عوض میشوند ولی عشق باقی میماند مانند گل سرخی که در بهار میروید و افتاب تابستان را همراه می اورد

و من انرا از زمانی میابم که با تو هستم تو همه زندگی من هستی....

میدانم زمان غم موقعی فرا میرسد که من در حال مرگ هستم ولی تا زمانی که تو کنار من باشی مرگ برایم وجود ندارد

هرجا که تو هستی عشق انجاست و من سرشار از زندگی هستم و تو همه زندگی من هستی....

 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

 

زندگیِ من آرام می گذشت.


 


اتفاقی نمی افتاد..!


تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد!


بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید!


آری سکوت!


سکوتی که مشحونِ تحمل هاست..


سکوتی که از دنیا بریده است!


کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند.


آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی!


نمی خواهم.. محبت نمی خواهم!


آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی.


تماشای تو وقت می خواست


گوشِ من پاسخی ندید


دلم می خواهد صدایت را بشنوم..


همین!

 
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

قلب من در هر زمان خواهان توست

این دو چشم عاشقم مهمان توست

گرچه لبریز از غمی درمانده ای

این نگاهم در پی در مان توست

در میان ظلمت شبهای غم

چلچراغ قلب من چشمان توست

در کنارم لحظهاای آسوده باش

همدم دستان من داستان توست

 

 
 

 

 

عشق به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر
باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است


من می‌میرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من می‌میرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است


تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار
صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار


برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش


عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده

 

 

[+] نوشته شده توسط شیدا ازادی در 15:59 | |



صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 15 صفحه بعد